دختر کهکشان تاریک

عاشقانه من

دختر کهکشان تاریک

عاشقانه من

میوه ممنوع........

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد

که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

 

لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم

هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

من و تو فاصله ها تنها گذاشت............

تو کـتاب قـصه ی من، این رمان عاشقـانه
سهم تو تمام من بود، سهم من اوج ترانه
آخرین فصل کـتابه، کسی باورش نمیشه
خودتم فکر نمیکردی که بری واسه همیشه
آخر قصه چه بد بود، یه سفر بـخیر ساده
من و انتـظار ممـتـد، تو و بی مرزی جاده
وقـت معـراج تـرانـه، تـو واسـم قوت بالی
حالا تو هق هق گریه ام، جای شونه ی تو خالی
خاطره هات رو نگه دار، ای مسافر به سلامت
یکی اینجا چشـم به راهه، حتی تا روز قیامت
فکـر من نباش عـزیـزم، قـدم آخـرت رو بـردار
خودت رو مثل یه آواز، توی حنجره ام نگه دار
زندگی همینه جونـم، هر رفیـق یـه نردبونه
جای مـن خاک زمـینه، جای تـو، تو آسمونه
تـو نمـوندی اما اسمـت، تـا ابـد قـله نشینه
تقصیر تو نیست عزیزم، رسم روزگار همینه
خط های سفیـد جاده، میگن از تو دورم اما
وقتی چشمام رو میبندم، میبینم که با همیم ما
خاطره هات رو نگه دار، ای مسافر به سلامت

مدعی ..

.........

 

پوست تا استخوانم پینه بسته
همچون دستانم
همچون چشمانم
همچون قلبم
روحم را درون آیینه می نگرم
هیچ نیست
پوستش زمخت گشته
دارد می ترکد
همچون گلویم،همچون احساسم
دستانم می لرزند،تر ک برداشته اند
همچون صدایم،همچون بغض ِ در گلویم
از سر انگشتانم خون میچکد بر کاغذِ تنم
قلم ِ خونین ِ روحم می نویسد
پوست تا استخوانم پینه بسته است
دارد می ترکد
خسته است
کسی در آیینه می گوید:هیچ کس نیست
هیچ چیز هم