کاش چون آیینه روشن میشد
دلم ازنقش تو و خنده ی تو
صبحگاهان به تنم میلغزید
گرمی دست نوازنده ی تو .....
صدای بوسه ی کوتاه وپیچش اندام....میان بازوی شب زنده دار خمار....
نوازش لب بی تاب بوسه ای کم طاق...در چنگ وحشی مردی که می زند فریاد و
التماس زنی به زیر پیکر عشق نوای مرد غریبی میان چنگه تار
حکایت از نبودن و بودن من وتوست......
دلم گرفته ، بمان غم تو، لااقل این بار......