دختر کهکشان تاریک

عاشقانه من

دختر کهکشان تاریک

عاشقانه من

زنگ انتظار

سلام میدونم باید محرم و به همتون تسلیت بگم و پستم یه جورایی در مورد محرم باشه ولی میدونید  اومدم پست بزارم یه دفعه به دلم افتاد در مورد اقایی که ما جمعه ها منتظرشونیم مطلب بزارم و بی هوا دستم کلمه ی مهدی {عج}را رو سرچ کرد نمی دونم ازش میخوام هرکسی که حاجت داره حاجتش و روا کنه و صدقه سره همه ی شما ها حاجت روا شده ها یه نگا هیم به ما بندازه.راستی این عنوانه زنگ انتظارم عنوان مطلبی هست که میخوام تو روزنامه بدم ۴ رومین مطلبم رو در مورده عشقی بدم که همه عاشقشن بی پروا

چه انتظار عجیبی؟

عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت،چه بی خیال نشستم،نه کوششی،نه وفایی

 فقط نشسته و گفتم:

"خدا کند که بیایی...!"

 

از جهان دل به تو بستم به خدا مهدی جان   -   طالب وصل تو هستم به خدا مهدی جان

هر کجا یاد تو و ذکر تو و نام تو بود        -         بی‎تامل بنشستـم به خـدا مهدی جــان

خسته م خسته...

 

 

   قطار خا طرا ت در ذهنم حرکت کرده!

 

   من نگرانم ،اگر در قلبم  بایستد مرگ من حتمی است !

 

   کسی مقصدم را نمی داند!

 

   شهرکی است همینجا ، پشت دیوار خیال.

 

    بالهایم را که باز کنم ،امیدم پرواز به آنجاست!

 

    کسی باور نمی کند رفتن را!

 

   آخر خط شاید همین امروز باشد!

 

    یا همین امشب که آخرین آه سردم را می کشم!

 

   ......

 

   هر شب  از راهی از این دنیا فرار می کنم !

 

   شبی شاید  برای همیشه بروم !

  

  کسی در جایی دور گم و گور در درونم انتظارم را می کشد!

 

   اما انگار که من خوابم!

 

   خواب من از غفلت نیست ! از خستگی است !

 

    قیامت هم اگر شد،بیدارم نکنید!

 

   اگر از زندگی بیدار شدم ، خوابهایی را که زندگی کرده ام ، خواهم گفت!

 

   خسته ام خسته!

 

   آنقدر راه رفته ام که از پا افتاده ام !

 

    اما زندگی حاضر نیست قدمی بردارد!

 

   راز زندگی در نیفتادن بود و درختی که می افتاد اره انتظارش را می کشید!

 

   دیگر حتی نگاهی دلم را  نمی لرزاند!

 

   می ترسم مرده باشد!

 

   ......

 

   من سال به سال ، ماه به ماه، هفته به هفته، روز به روز، ساعت به ساعت، د قیقه به د قیقه و

 

   ثانیه به ثانیه دارم می میرم!

 

   خسته ام خسته!

 

   من در کوچه پس کوچه هایی گمشده ام که :

 

   نگاه خورشید آنجا نیست !

 

   و بد سر انجامی ا م را گریه می کنم ....

 

   من از خستگی تشنه ام برای یک لیوان مردن

!هرگز کسی چنین فجیح به کشتن خود بر نخاست که من به زندگی نشستم

سلام یه عذر خواهی این روزا چون بدجوری دلم گرفته و نمیتونم به کسی چیزی بگم فقط میتونم حسم و تو قالب وبم بیان کنم و اون رو زود به زود اپ کنم.همین.شاد باشید نه مثل من غمگین.

بدرود ای عشقم.........

با شهر، با زمین و با پنجره  بدرود کردم

چرا که همه در دل خود عطر او را مدفون ساخته بودند

اما او نه از زمره آدمیان بود و نه از خیل فرشتگان .او

دیوی بود پلید در لباس انسان

اری امروز با کسی که روزهای خوش و سرگردان داشتم بدرود گفتم زیرا او پلید بود نه انسان