دختر کهکشان تاریک

عاشقانه من

دختر کهکشان تاریک

عاشقانه من

غباری از تنهایی.......

در مهمان خانه زندگی وقتی غبار از پنجره های

دل با اشگ دیده زدودم به خود نهیب زدم که

ای مسافر خسته و درمانده در چمدان سفر

خود چه اندوخته ای که لحظه ها میگذرد و زمان،

زمان رفتن است.

 

 

یک پنچره برایم کافیست....

یک پنجره برای من کافیست ولی چرا من ان یک پنجره راهم   ندارم که بتوانم همه را بی پروا بدون نفرت وبا دوست داشتن نگاه کنم بدون محو شدنشون که از بخار نفسهایم محو میبینمشان نگاه کنم ببینم منم کسی را عاشقانه میتوانم دوست داشته باشم ولی چگونه ایا کسی عاشق است یا عشق یا اسطوره یا افسانه بیشتر نیست به چه کسی میتوان گفت اری او چگونه بی تفاوت است و من عاشق به چه کسی میتوان اعتماد کرد که عشق را بتوانی ماننده هدیه ای سراسر علاقه تقدیمش کنیم   و به او بگویی دوستت دارم وعاشقانه ستایشت میکنم .

گل سرخی به او دادم گل زردی به من داد برای یک لحظه ی

ناتمام قلبم از تپش افتاد با تعجب پرسیدم مگر از من متنفری؟

گفت نه باور کن نه ولی چون واقعا ترا دوست دارم نمی خواهم

پس از آنکه کام از من گرفتی برای پیدا کردن گل زرد زحمتی به

خود هموار کنی.

 

پلیس عشق.........

N =Y-YY

ای دل:گفتم بسپارمت دست یه اهل سرزمین عشق . گفت باهاش به اوج  قله های سر به فلک کشید عشق برسی  .گفتم بری به آسمون عشق. بشه یه پر برای پرواز دو تا دل .خواستم که پر بگیری بری به سرزمین یار.گفتم که تنها نباشی .دو تا دل باشین تا آخرش از هم جدا نشین. گفتم بزار یکی بشیم منو تو  با هم ما بشیم.یه دل نه صد دل عاشق بشیم. گفتم بزار شبهای سرد تنهایی رو با حرارت  عشمون  گرم کنیم.گفتم خسوف قلبامون با هم دیگه بشه یه افسانه دیگه گفتم گرفته آسمون دل بزار دوباره افتابی شه.اما  ای دل من و ببخش.

کاش راز دلم و هیچکس نمیدونست .کاش کسی نمیفهمید که عاشق بودم.حرفم دلت رو شکست حس حسادت رو چی؟ببین من چی کشیدم .حقت بود منو برای همیشه از دست دادی

YYY

پلیس عشق

 دلم کجاست ؟ ای دل تو را به دست که سپردم ؟ مرا ببخش.دل سفر سختی داشتی .من چه ندانسته تو را از سینه ام بیرون آوردم چه آسان به دست نارفیق سپردم.دلم رو پس بده ای دزد قلبم.کاش برای دلهای دزدیده شده هم کاری میشد کرد کاش پلیس عشق هم وجود داشت نگهبان دلهای عاشق بود و دزدان نامرد دل را دستبند میزد و اسیر زندون دل میکرد کاش  ...ای کاش

à