دختر کهکشان تاریک

عاشقانه من

دختر کهکشان تاریک

عاشقانه من

نفسی میادو میره...

سلام خوبید ای بابا بدک نیستیم به لطف اون بالایی یه نفسی میاد و میره میدونید دوست دارم یه جایی برم ادماش شیشه ای نباشن قلبا صاف باشه صاف وصادق باشیم نه دروغ.نه گناه .نه....میدونم  رو یاست اینم رویای منه رویایی که هیچ وقت به وقوع نخواهد پیوست برم جایی که دور از خانواده دور از همه کس حتی اون .....


به نظر من عشق مثل یه گنجیشک می مونهنوشتهای تنهایی من

اگه محکم بگیریش میمیره

و اگه شل بگیریش میپره....

پس سعی کن یه جوری بگیریش که آروم تو دستت بشینه

عادت؟

نمیدونم ادم باید از کجا بفهمه یکی رو دوست داره از کجا بفهمه به یکی عادت کرده ؟شما میدونید.شاید ادم  سالها  به یه نفر عادت کنه ولی خودشم ندونه ایا دوست داشتنه یا میپنداره عادت.نمیدونم دقیقا این موضوع واسه من پیش اومده فاکور از  سالش بگیرید ولی شما بگید عادته  یا عشق؟

وحشت

تمام درخت های این زمین سرد ، ریشه در هوا دارند.

نسیم خوابیده ، زیر خروارها خاک

انگار ریشه ها ریشه درتیشه ها دارند.

اینجا یادگار روی سبزه ها ، گره است.

میان پریشانی آدم ها

خدا تصویر مبهم  گم شده ای

شبیه خاطره است.

آهای میلیون پریشان گنگ گیج

که درسیاه چاله های پرستش هیچ

اسیر جذبه ی رنگ ها شده ا ید.

یک نفر غرق دریای تنهایی

که روی بلندترین قلّه هاست

سقوط می کند

و ماهی های عجیب که زیرشان

تا انتهای کهکشان خلآ است.

مثل ستون هایی از پایین قطع و توی هوا معلّق اند

حباب ، حباب ، حباب

دنیا دارد به سمت بی نظمی پیش می رود.

در جواب این همه حرف ، کسی به طعنه گفت:

تو واژگون گشته ای و خراب

و من مات درخت های سربریده روی آب

که از ترس رعشه به اندامشان انداخته اند.